کد مطلب:315564 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

مبارزه میان دو لشکر
هنگامی كه برگزیدگان پاك از اصحاب امام بر زمین كرامت و شهادت جان باختند، آنان كه زنده مانده بودند، برای ادامه ی نبرد پیش تاختند و با خشنودی تمام به استقبال مرگ رفتند. تمامی سپاه دشمن از این قهرمانیهای كم نظیر و از اینكه یاران امام با خوشحالی تمام به استقبال مرگ می روند، حیرت زده بود و از خسارتهای سنگین خود فغان می كرد. «عمرو بن حجاج زبیدی» كه از اعضای برجسته ی فرماندهی سپاه ابن سعد بود، با صدای بلند آنان را از ادامه ی نبرد بدین شكل منع كره و گفت:



[ صفحه 205]



«ای احمقها! آیا می دانید با كه كارزار می كنید؟ با برگزیدگان اسواران جامعه و گروهی شهادت طلب، كارزار می كنید و كسی از شما به سوی آنان نمی رود مگر آنكه كشته می شود. به خدا سوگند! اگر آنان را فقط با سنگ بزنید، بی شك آنان را خواهید كشت». [1] .

این كلمات - كه از زبان دشمن است - به خوبی صفات درخشان اصحاب امام را بازگو می كند. آنان با شجاعت، اراده ی قوی و بینشی كه دارند، از اسواران و جنگاوران جامعه هستند. آنان آگاهانه و با بصیرتی كه دارند به یاری امام برخاسته اند و كمترین امیدی به زندگی ندارند، بلكه گروهی شهادت طلب هستند و بر عكس دشمنان كه در تیرگی باطل دست و پا می زنند و هیچ اعتقادی ندارند، اعتقادات و ایمانی به صلابت كوه با خود حمل می كنند. همه ی گرایشهای نیك و صفات والا، از قبیل ایمان، آگاهی، شجاعت و شرافت نفسانی، در آنان موجود بود.

مورخان می گویند: عمرسعد نظر عمرو بن حجاج را پسندید و به نیروهایش دستور داد از ادامه ی مبارزه ی تن به تن خودداری كنند. [2] .

عمرو بن حجاج با افرادش همگی به باقی مانده ی اصحاب امام حمله كردند و با آنان درآویختند و جنگی سخت درگرفت. [3] .

«عروة بن قیس» از پسر سعد نیروی تیرانداز و پیاده نظام برای كمك درخواست كرد و گفت:

«آیا نمی بینی به لشكریانم از این گروه اندك، چه بلاها رسیده است؟! به



[ صفحه 206]



سوی آنان، پیادگان و تیراندازان را بفرست».

پسر سعد از «شبث بن ربعی» خواست كه به كمك عروه بشتابد، لیكن او خودداری كرد و گفت:

«پناه بر خدا! بزرگ مصر و عامه ی اهل شهر را با تیراندازان می فرستی؟! آیا برای این كار جز من را نمی یابی؟!».

عمرسعد كه این را شنید، «حصین بن نمیر» را فراخواند و پیاده نظام و پانصد تیرانداز را با وی همراه كرد.

آنان اصحاب امام را به تیر بستند و اسبان آنان را از پا درآوردند. پس از آن اصحاب امام به پیادگانی بدل شدند ولی این مسأله جز بر ایمان و شجاعتشان نیفزود و چونان كوههای استوار به ادامه ی نبرد پرداختند و گامی واپس نگذاشتند. حر بن یزید ریاحی همراه آنان، پیاده می جنگید. جنگ به شدت تا نیمروز ادامه یافت و مورخان این جنگ را سخت ترین جنگی می دانند كه خداوند آفریده است. [4] .


[1] انساب الاشراف، ج 1، ق 1.

[2] انساب الاشراف، ج 1، ق 1.

[3] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 211.

[4] تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 291.